خلاصه کتاب شازده کوچولو
author avatar
ثنا شاه محمدی
۱۴۰۳/۰۱/۲۵

یکی از معروف ترین و پرفروش ترین داستان های سبک کلاسیک مدرن، کتاب شازده کوچولو شناخته می شود، که توسط نویسنده فرانسوی آنتوان دوسنت اگزوپری نوشته شده است و برای اولین بار در سال ۱۹۴۳ یک سال پیش از مرگ او منتشر شده است.
داستان این کتاب داستان درباره پسر بچه ای به نام شازده کوچولو است، که به هدف کسب خرد و حکمت به دور دنیا سفر می کند.
این کتاب با بیانی ساده و کودکانه، به عمیق ترین مفاهیم اخلاقی و فلسفی اشاره می کند، که مطالعه آن علاوه بر نوجوانان برای بزرگسالان نیز مناسب است.
رمان شازده کوچولو تا به امروز به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده است و از پرفروش ترین کتاب های تاریخ جهان به شمار می رود؛ به همین دلیل در ادامه قصد داریم به خلاصه کتاب شازده کوچولو بپردازیم.

درباره نویسنده

آنتوان دوسنت اگزوپری از نویسندگان، شاعران و خلبانان فرانسوی شناخته می شد، که این رمان به دلیل ممنوعیت چاپ او در فرانسه منتشر نشد. در سال ۱۹۴۳ رینال و هیچکاک در آمریکا این رمان را به زبان فرانسوی و انگلیسی چاپ کردند.
آنتوان خلبان بود و در جنگ های داخلی اسپانیا و جنگ جهانی دوم پرواز می کرد. تا اینکه در سال ۱۹۴۴ برای ماموریت شناسایی اسکادران هوایی فرانسوی رفته بود، که هواپیمایش در بالای دریای مدیترانه سقوط کرد و مرد. پس از مرگ این نویسنده ممنوعیت انتشار آثارش برداشته شد و این رمان نیز به چاپ رسید.

خلاصه کتاب شازده کوچولو کوتاه

در اخترک اول پادشاهی تک و تنها زندگی می کرد و کسی را نداشت تا برایش پادشاهی کند، به همین دلیل از شازده کوچولو خواست تا زیر دست او شود.
در اخترک دوم با مرد متکبری آشنا شد و از شازده کوچولو خواست تا به ستایش و چاپلوسی اش بپردازد.
در اخترک سوم با شخصی الکلی رو به رو شد، که برای فراموش کردن میخوارگی اش دائما مشغول نوشیدن بود.
اخترک چهارم مکان زندگی تاجری بود، که خود را مالک تمامی ستارگان می دانست و دائما به شمارش آن ها مشغول بود.
شازده کوچولو در اخترک پنجم با فانوس بانی رو به رو می شود، که خود را موظف می دانست تا شب ها فانوسی را روشن و صبح ها آن را خاموش کند. البته فاصله بین طلوع و غروب خورشید در این اخترک تنها یک دقیقه بود.
او در اخترک ششم با جغرافی دانی آشنا شد، که نسبت به اخترک خود شناختی نداشت، اما کار او ثبت چیزهایی بود که از افراد خارجی یاد می گرفت. این جغرافی دان از شازده کوچولو خواست تا اخترکش را توصیف کند، اما گل سرخ را در دفترش ثبت نکرد؛ زیرا معتقد بود چیزهایی که عمر کوتاهی دارند نباید ثبت شوند.
پیشنهاد جغرافی دان به شازده کوچولو سفر به زمین بود.
او به زمین سفر کرد و در آن جا ماری دید که معتقد بود شازده کوچولو در میان آدم ها نیز احساس تنهایی خواهد کرد و هر زمان بخواهد مار می تواند او را به خانه اش بازگرداند.
علاوه بر این با گلی رو به رو شد که در تمام عمر خود تنها ۶ یا ۷ آدم دیده بود. گل تصور می کرد آدم ها گیاهانی بی ریشه هستند به همین دلیل باد آن ها را به هر طرف می برد.
سپس او در کوه فریاد زد و با شنیدن اکوی صدایش به این موضوع رسید که آدم ها هر چیزی را که می شنوند، مجددا تکرار می کنند.
شازده کوچولو با دیدن یک باغ گل ناراحت شد؛ زیرا گل به او دروغ گفته بود که در جهان چیزی مشابه او وجود ندارد.
در نهایت روباهی پیدا شد و ناراحتی شازده کوچولو از گل سرخ را از بین برد و به او نشان داد زمانی را که برای نگهداری گل سرخ صرف کرده است، موجب شکل گیری رابطه ای میان آن دو شده و او تا انتها در نگهداری از گل مسئول است.
راوی به همراه شازده کوچولو ۸ روز را در صحرا سپری کرد و در آخر شازده کوچولو از مار خواست تا او را به اخترک کنار گل سرخ بازگرداند.

نتیجه گیری از داستان شازده کوچولو

  • برای پروانه شدن باید تحمل دو یا سه کرم را داشته باشیم.
  • اهمیت چیزها تنها با قلب دیده می شود نه با چشم.
  • در نظر داشته باشیم که عشق گاهی به معنای رها کردن است.
  • تمامی آدم ها ستاره ای دارند، اما ستاره آدم ها شبیه به هم نیست.
  • دست از پنهان کردن احساسات واقعی خود برداریم.
  • روابط به زندگی ما ارزش واقعی را می دهند.
  • مراقب چیزهایی که جایگزینی برای آنها وجود ندارد، باشیم.
  • پیش از قضاوت اطرافیان، خود را قضاوت کنیم.
  • تمامی آدم های بزرگ زمانی کودک بوده اند، اما تعداد کمی از آن ها این موضوع را به یاد می آورند.

دیدگاه ها

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *